اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شرم

نویسه گردانی: ŠRM
شرم . [ ش َ رَ ] (اِ) نام درختی در گیلان . نام درخت اولس ، که آن را در لاهیجان بدین نام خوانند و شباهت نام فارسی و فرانسه ۞ غریب است . مُمَرز، این درخت برای سوخت به مصرف می رسد و برگ و پوست آن را دواب می خورند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
شرم . [ ش َ ] (اِ) ۞ خجالت و انفعال . (ناظم الاطباء). انفعال . حیا. خجلت . آزرم . عیب . عار. خجل . استحیا. و آن حیرت و وحشتی است که در آدمی ...
شرم . [ ش َ ] (ع اِ) لجه ٔ دریا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پاره ای از دریا. (مهذب الاسماء). || گیاه بسیار ان...
شرم . [ ش َ ] (ع مص ) شکافتن . (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی ). || کمی از مال خود به کسی دادن . (...
شرم . [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) کفتگی و ترکیدگی بینی . (ناظم الاطباء). کفتگی بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
شرم . [ ش َ رَ ] (ع مص ) کفته بینی گردیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شرم . [ ش َ ] (اِخ ) نام موضعی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
شرم /šarm/ (اسم) [پهلوی: šarm] ۱. آزرم؛ حیا؛ حالت انفعال که هنگام حرف زدن یا ارتکاب عملی به ‌شخص دست می‌دهد. ۲. [قدیمی، مجاز] ناموس. ۳. آلت تناسلی: ◻︎...
شرم زد. [ ش َ زَ ] (ن مف مرکب ) مخفف شرم زده . خجل . شرمگین . شرمنده . شرم زده . (یادداشت مؤلف ) : سبک شرم زد ۞ سوی چاکر دویدبرهنه بر اندام ...
بی شرم . [ ش َ ] (ص مرکب ) (از: بی + شرم ) بی حیا و بی حجاب . (آنندراج ). بی حیا. بی آزرم . (ناظم الاطباء). بی چشم و رو. وقیح . صفیق . پررو. بی آ...
پیل شرم . [ ش َ ] (ص مرکب ) کلان شرم (زن ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.