شرمساری کشیدن . [ش َ ک َ
/ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شرمساری کردن . (ناظم الاطباء). خجالت کشیدن . (فرهنگ فارسی معین )
: شاهدان درجلوه و من شرمسار کیسه ام
ای فلک این شرمساری تا به کی باید کشید.
حافظ.
می کشد سرو پیش بالایت
شرمساری ز قد کوته خویش .
امیر شامی سبزواری (از آنندراج ).
رجوع به شرمساری بردن شود.