اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شرة

نویسه گردانی: ŠR
شرة. [ ش ِرْ رَ ] (ع اِمص ) یا شره . نشاط ۞ . (از بحر الجواهر) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || تیزی جوانی . (از بحر الجواهر) (آنندراج ): شرة الشباب ؛ تیزی و نشاط جوانی . (از منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف )(از اقرب الموارد). || حرص . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). حرص و آزمندی . (منتهی الارب ). || شَرّ. (از اقرب الموارد). || خشم . || سبکی و خفت عقل . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
شرح /šarh/ معنی ۱. گشودن؛ وسعت دادن؛ فراخ کردن چیزی. ۲. آشکار نمودن و بیان کردن مسئله یا امر غامض؛ توضیح و تفسیر مسئله یا کلامی تا دیگری آن ‌را بفهمد....
شرح ده . [ ش َ دِه ْ ] (نف مرکب ) شرح دهنده . توصیف کننده . نمودارکننده . شارح : آه بخور از نفس روزنش شرح ده یوسف و پیراهنش .نظامی .
بی شره . [ ش َ رَه ْ ] (ص مرکب ) (از:بی + شره ) بی آز و طمع. بدون حرص و آز : بغرض دوستی مکن که خواص درس والتین بی شره نکنند. خاقانی .رجوع ...
شره شره . [ ش ِرْ رَ ش ِرْ رَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول عامه ، پاره پاره (جامه ). (یادداشت مؤلف ). شرمبه شرمبه . شرنبه شرنبه . لقمه لقمه . ت...
شره مند. [ ش َ رَه ْ م َ ] (ص مرکب ) آزمند. حریص . شره ناک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
شره ناک . [ ش َ رَه ْ ] (ص مرکب ) آزمند. حریص . رجوع به آزمند و شره شود.
افزایش گنجایش روانی فرد تا اندازه‌ای که بتواند: 1ـ انواع گرفتاریها را تحمل کند. 2ـ افزایش دانش یا دارایی یا قدرت، باعث غرور و خود باختگی او نشود.. ترک...
تصویر یا فیلمی گویا که نیازی به توضیح ندارد.
شرح دلتنگی,وصف فراق یار,شرح حال دوری و جدایی از محبوب
شرح اسم . [ ش َ ح ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تعریف به شرح اسم عبارت از تفسیر و تشریح معنای لفظ و تبدیل معنای لغتی به لغت دیگراست و...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.