شریف
نویسه گردانی:
ŠRYF
شریف . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) نام آبی در نجد. (ناظم الاطباء). آبی است مر بنی نمیر را به نجد و آنرا روزی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبی است مر بنی نمیر را. (از مجمع الامثال میدانی ص 759). آبی است بنی نمیر را و گویند یک وادی است در نجد که قسمت یمینی آن را شرف وقسمت یساری آن را شریف نامند. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
شریف . [ ش َ ] (اِخ ) سیداحمد شریف حسنی . از سادات آل رسول بود. او راست : آثارالانظار و مبتکرات الافکار چ مصر 1319 هَ . ق . (از معجم المطبوعات ...
شریف . [ ش َ ] (اِخ ) سیدمرتضی علم الهدی ... (یادداشت مؤلف ). رجوع به شریف مرتضی و علم الهدی موسوی شود.
شریف . [ ش َ ] (اِخ ) یا میر شریف هراتی . نقاش معروف به زمان صفویه . (یادداشت مؤلف ).
شریف . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) نام کوهی بس بلند در عربستان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى آن به پارسى چنین است: آزرمیک Azarmik (پهلوى: شریف) ، بورژیک Burzhik (پهلوى: شریف) ، ایر ir (پهلوى: شریف ، اصیل ، ن...
خط شریف . [ خ َطْ طِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دستخط پادشاهی . || برات . || فرمان . || نشان و علامتی که شخص پادشاه بدست خوددر بالای ...
درب شریف . [ دَ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان ، واقع در 72هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 15هزارگزی خاور راه مالرور...
شریف پاشا. [ ش َ ] (اِخ ) از رجال مصر (متوفای 1887 م .) وی در زمان اسماعیل و توفیق خدیوان مصر وزیر بود و با دختر سلیمان پادشاه ازدواج کرد. (...
چاه شریف . [ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان منوجان بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 130 هزارگزی جنوب کهنوج بر سر راه مالرو کهنوج به ...
حسن شریف . [ ح َ س َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) تونسی مکنی به ابومحمد فقیه مالکی . درگذشته ٔ 1234 هَ . ق . او راست : معین المفتی . (هدیة العارفین ج 1 ص 30...