شریف
نویسه گردانی:
ŠRYF
شریف . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) نام آبی در نجد. (ناظم الاطباء). آبی است مر بنی نمیر را به نجد و آنرا روزی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبی است مر بنی نمیر را. (از مجمع الامثال میدانی ص 759). آبی است بنی نمیر را و گویند یک وادی است در نجد که قسمت یمینی آن را شرف وقسمت یساری آن را شریف نامند. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شریف رضی . [ ش َ ف ِ رَ ] (اِخ ) رجوع به رضی ... شود.
عرش شریف . [ ع َ ش ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کرسی خداوند عالمیان که گرزمان نیز گویند. (ناظم الاطباء). عرش اعلی . عرش رحمان .
علی شریف . [ ع َ ی ِ ش َ ](اِخ ) ابن حسن بن محمدبن حسن بن قاسم حسنی فاطمی علوی . مشهور به شریف . وی جد ملوک سجلماسی در مغرب اقصی بود. جد...
قدس شریف . [ق ُ س ِ ش َ ] (اِخ ) قدس . اورشلیم . رجوع به قدس شود.
این شهر را برای آن مزار شریف میخوانند که به گمان شخصی که در خواب دیده است، گوییا علی بن ابیطالب رضی الله عنه ر این شهر در مسجد کبود مزارشریف مدفون ب...
شریف آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهنام بخش ورامین شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 477 تن است . آب آن از قنات و روخانه ٔ جاجرود است . محصول...
شریف آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . آب آن از قنات تأمین می شود. سکنه آن 131 تن است . محصول آنجا غلات و ص...
شریف آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قمرود بخش مرکزی شهرستان قم . محصول آنجا غلات و یونجه و صیفی است . سکنه ٔ آن 100 تن و آب آن از فاضل...
شریف آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ مرکزی بخش شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 870 تن است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلا...
شریف آباد. [ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش جعفرآباد شهرستان ساوه . محصول آنجا غلات و بنشن و چغندرقند. سکنه ٔ آن 176 تن است . آب آن ا...