شریف
نویسه گردانی:
ŠRYF
شریف . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) نام آبی در نجد. (ناظم الاطباء). آبی است مر بنی نمیر را به نجد و آنرا روزی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبی است مر بنی نمیر را. (از مجمع الامثال میدانی ص 759). آبی است بنی نمیر را و گویند یک وادی است در نجد که قسمت یمینی آن را شرف وقسمت یساری آن را شریف نامند. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
شریف آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 243 تن است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات ...
علوی شریف . [ ع َ ل َ ی ِ ش َ ] (اِخ ) محمدبن حسین بن عبیداﷲبن حسین علوی شریف ، مکنی به ابوعبداﷲ. وی ادیب و شاعر و خطیب بود که در جمادی ال...
شریف کحال . [ ش َ ف ِ ک َح ْ حا ](اِخ ) سیدبرهان الدین ابوالفضل سلیمان بن موسی . از سادات و پزشکان نامی و حاذق اسلام بود و طبع شعر داشت . وی ...
شریف کندی . [ ش َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیاه منصور شهرستان بیجار. سکنه ٔ آن 400 تن است . محصول آنجا غلات و انگور و لبنیات . آب آن از رود...
حسین شریف . [ ح ُ س َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) ابن علی شریف مکه . رجوع به حسین بن علی بن محمدبن عبدالمعین شود.
حسین شریف . [ ح ُ س َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) ابن محمدطاهر وحید قزوینی . مکنی به ابومحمد. او راست : «شرح شواهد مجمع البیان ». (ذریعه ج 13 ص 341).
شریف آملی . [ ش َ ف ِ م ُ ] (اِخ ) ملا محمد شریف فرزند ملا شیخ حسن آملی . از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری بود. وی به هندوستان رفت و به ...
شریف افندی . [ ش َ اَ ف َ ] (اِخ ) اسعدزاده محمد شریف افندی . از رجال سیاسی و گویندگان و دانشمندان نامی عهد سلطان عبدالحمیدخان اول و سلیم خ...
شریف مرتضی . [ ش َ ف ِ م ُ ت َ ضا ] (اِخ ) علی بن ابی احمد حسین ... بن موسی بن جعفر صادق (ع )، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به سیدشریف و شریف م...
شریف فارسی . [ ش َ ف ِ ] (اِخ ) محمد شریف پسر خواجه عبدالصمد شیرین قلم و معاصر اکبرشاه هندی از گویندگان و نقاشان نامی بود. رباعی زیر ازوست :ع...