شست
نویسه گردانی:
ŠST
شست . [ ش ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) شستن . غسل و غسول . (ناظم الاطباء). مخفف شستن ، در شست و شو. (یادداشت مؤلف ). || (ن مف ) مخفف شسته : ازّ؛ گازر شست . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ناز شصت . [ زِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناز شست . رجوع به ناز شست شود.
ناوی شصت . [ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، در 52 هزارگزی جنوب شرقی ساردوئیه و 14 هزارگزی جنوب راه...
ضربه شصت. املاءِ ناصحیح «ضربِ شست». عبارتِ «ضربِ شست نشان دادن» کنایه ای است از «قدرت نمایی کردن». رجوع شود به شست.
شصت فیچ . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رابربخش بافت شهرستان سیرجان . سکنه ٔ آن 375 تن و آب آن از قنات است . محصول آنجا غلات و حبوب و مزا...
شصت پاره . [ ش َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) هریک قسمت از شصت قسمت قرآن در مجلدی که در ختم ها و مجالس ترحیم نهند و هریک از حاضرین یک پاره از آن ...
شصت . [ ش َ ] (اِ) شست . قلاب ماهیگیری . (از ناظم الاطباء). شست . شص . دام ماهی . دام ماهیگیری . تور ماهیگیری . (یادداشت مؤلف ) : بحر فتادهام چو ماه...