شش انگشت . [ ش َ
/ ش ِ اَ گ ُ ] (ص مرکب ) آنکه بر دست یا پای بجای پنج شش انگشت دارد و چنین کسی را در تداول عوام شش انگشتی گویند. اعنش . عنشاء. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شش انگشتی شود. || (اِ مرکب ) شش جهت . (لیلی و مجنون چ وحید ص
31)
: این هفت قواره ٔ شش انگشت
یک دیده ، چهار دست نه پشت .
نظامی .