اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شصت

نویسه گردانی: ŠṢT
شصت . [ ش َ ] (عدد، ص ، اِ) شست . عدد پس از پنجاه و نه وپیش از شصت و یک . ستون . ستین . شش بار ده . نماینده ٔ آن در ارقام هندیه 60 و در حساب جمل «س » باشد. (یادداشت مؤلف ). شش دفعه ده . (ناظم الاطباء) :
بجای خشتچه گر شصت نافه بردوزی
هم ایچ کم نشود گند زشت آن بغلت .

عماره ٔ مروزی .


به پیش سپاه اندرون پیل شصت
جهان پست گشته ز پیلان مست .

فردوسی .


- شصت باز ؛ شصت باع . کمندی که شصت باز داشته باشد ۞ :
هرکه را اندر کمند شصت بازی درفکند
گشت داغش بر سرین و شانه و رویش نگار.

فرخی .


رجوع به شست و شست یاز شود.
- شصت ساله ؛ آنکه یا آنچه شصت سال دارد :
روز جستن تازیان همچون نوند
روز دز [ دژ ] چون شصت ساله سودمند.

رودکی .


- شصتگان ؛ در مرتبه ٔ شصتم .
- شصت گانه ؛ دارای شصت . شصت در مرتبه : جزوات شصت گانه ٔ قرآن . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
شصت . [ ش َ ] (اِ) شست . قلاب ماهیگیری . (از ناظم الاطباء). شست . شص . دام ماهی . دام ماهیگیری . تور ماهیگیری . (یادداشت مؤلف ) : در شصت فتاده ...
شصت . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. آب آن از چشمه و قنات و سکنه ٔ آن 175 تن و محصول آنجا غلات و لبنیات...
شصت خم . [ ش َ خ َ ] (ص مرکب ) ظاهراً به اندازه ٔ شصت کمند : همی رفت رستم چو پیل دژم کمندی به بازو درون شصت خم .فردوسی .
شصت یک . [ ش َ ی َ ] (اِ مرکب ) یک قسمت از شصت قسمت چیزی . (ناظم الاطباء). از شصت یکی .یک شصتم (160). (یادداشت مؤلف ). رجوع به شصت شود.
شصت تیر. [ ش َ ] (اِ مرکب ) نوعی تفنگ که به توالی شصت گلوله از آن رها تواند شد و البته انحصار به شصت گلوله ندارد بلکه از باب کثرت و توال...
شصت کله . [ ش َ ک ُ ل َه ْ] (اِخ ) شمس الدین احمدبن منوچهر همدانی . شادروان سعید نفیسی گوید: «درباره ٔ احمدبن منوچهر شصت کله شاعر قرن ششم هجری...
ناز شصت . [ زِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناز شست . رجوع به ناز شست شود.
ناوی شصت . [ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، در 52 هزارگزی جنوب شرقی ساردوئیه و 14 هزارگزی جنوب راه...
ضربه شصت. املاءِ ناصحیح «ضربِ شست». عبارتِ «ضربِ شست نشان دادن» کنایه ای است از «قدرت نمایی کردن». رجوع شود به شست.
شصت فیچ . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رابربخش بافت شهرستان سیرجان . سکنه ٔ آن 375 تن و آب آن از قنات است . محصول آنجا غلات و حبوب و مزا...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.