شطر
نویسه گردانی:
ŠṬR
شطر. [ ش َ ] (معرب ، اِ) معرب چتر. (یادداشت مؤلف ) : ثم اتی بالفیل و الصق به سلم فرکب علیه و رفع الشطر فوق رأسه . (ابن بطوطة).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شتر. [ ش ُ ت َ ] (اِ) مصاحب و هم نشین ناکس و بی قدر. (ناظم الاطباء).
شتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِ) اُشْتُر، جانوری پستاندار عظیم الجثه از گروه نشخوارکنندگان که خود تیره ای خاص را به وجود می آورد. این پستاندار بدون شاخ...
شتر. [ ش َ ت َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است از اعمال اران میان بردعه و گنجه . (از معجم البلدان ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گیاه بته ای پر خار با برگهای ریز وگل قرمز وکوچک که آنرا چرخ کرده وآب سبزرنگ آن خواص دارویی دارد و برای کلیه مفید است
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شتر لوک . [ ش ُ ت ُ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام نوعی شتر کم موی بارکش است . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به لوک شود. ||...
چال شتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِمرکب ) دوغی که از شیر اشتر سازند. (ناظم الاطباء).
خار شتر. [ رِ ش ُ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ خاری معروف است و آن جنسی باشد از خار که شتر از خوردن آن فربه شود. (برهان قاطع). نام گ...