اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شعب

نویسه گردانی: ŠʽB
شعب .[ ش َ ] (ع اِ) قبیله ٔ بزرگ و آن بزرگتر از قبیله است و پس از قبیله فصیله و پس از آن عماره و بعد از آن بطن و بعد فخذ. ج ، شُعوب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قبیله . ج ، شعوب . (مفاتیح ). قبیله ٔ بزرگ . (آنندراج ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61) (مهذب الاسماء). گروهی از خویشاوندان بزرگتر از قبیله . بزرگتر از قبیله است در نساب العرب ، و آن نسبت دورتر است چون عدنان . (یادداشت مؤلف ). || (اِخ ) نام یکی از طبقات ششگانه ٔ قوم تازی است . (از انساب سمعانی ). هر جماعت بسیار از مردم را که به پدری مشهور به امری مورد نظر عامه منسوب دارند شعب گویند. مانند: عدنان و مادون شعب ، قبیله است و آن وقتی است که نسبهای شعب را بخواهند تقسیم کنند. مانند: ربیعه و مضر. سپس عماره است و آن عبارت است از تقسیم انساب قبیله مانند قریش و کنانه . پس از آن بطن است و آن منقسم انساب عماره است ، مانند: بنی عبدمناف و بنی مخذوم ؛ سپس فخذ است و آن منقسم انساب بطن است ، مانند: بنی هاشم و بنی امیه . سپس عشیرة است و آن منقسم انساب فخذ باشد. مانند: بنی عباس و بنی ابیطالب . و لفظ حی بر تمام آن الفاظ صادق آید، لانه للجماعة المتنازلة بمربع منهم . (کشاف اصطلاحات الفنون ). قبیله ٔ بزرگ . صاحب کشاف گوید: طبقه ٔ اول از طبقات ششگانه ٔ عرب و آن : شعب و قبیله و عماره و بطن و فخذ و فصیله است و چون همه ٔ قبایل از شعب جدا می شود لذا بدان اسم نامیده اند. (از اقرب الموارد). || کوه ۞ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || غله . (ناظم الاطباء). کشت دوبرگ شده . (مهذب الاسماء). || جای پیوند کاسه ٔ سر. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بند سر، و آن قبایل چهارگانه ٔ سر را بهم آورد. پیوندگاه قبایل ۞ سر. (از اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف ).بند سر. (مهذب الاسماء). || شکاف و درز. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). شکاف . (غیاث اللغات ). || مثل و مانند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) دوری . || (ص ) دور. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) اِلْتَاءَم َ شعبهم ؛ یعنی جمع شدند بعد از تفرق . (منتهی الارب ). || تفرق شعبهم ؛ پس از اجماع و فراهم آمدگی پراکنده و پریشان گردیدند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
شعب . [ ش ِ ] (اِخ ) نام موضعی است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم قطعه ای واقع بین عقبه و قاع در راه مکه در سه میلی . (از ...
شعب الخوز. [ ش ِ بُل ْ ] (اِخ ) به مکه است و از آنجاست : ابراهیم بن یزید خوزی . (یادداشت مؤلف ).
شعب النار. [ ش َ ب ُن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) ۞ گیاهی است . (یادداشت مؤلف ).
شعب بوان . [ ش ِ ب ِ ب َوْ وا ] (اِخ ) چراگاهی است فراخ به فارس در ممسنی دوفرسخی شرقی فهلیان (میان فارس و کرمان ) و آن یکی از چهار بهشت ...
شعب العجوز. [ ش ِ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) موضعی است در بیرون مدینه که کعب اشرف در نزدیکی آن کشته شد و آن را شرج العجوز هم گویند. (منتهی الارب ...
ذواربع شعب . [ اَ ب َ ع َ ش ُ ع َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) چهارشاخه . چهارشعبه . خداوند چهار شاخ یا شاخه . ۞
ذوثلاث شعب . [ ث َ ث َ ش ُ ع َ ] (ع ص مرکب ) صاحب سه شاخه : اِنْطَلِقوا الی ظِل ة ذی ثَلث ِ شُعَب . (قرآن 77 / 30)؛ بروید بسوی سایه ٔ صاحب س...
شعب ابیطالب . [ ش ِ ب ِ اَ ل ِ ] (اِخ ) موضعی در مکه ، مولد آن حضرت (ص ). (از ناظم الاطباء). رجوع به المعرب جوالیقی ص 60 شود.
شعب ابی یوسف . [ ش ِ ب ِ اَ س ُ ] (اِخ ) همان کوه است که بنی هاشم هنگام مخالفت قریش با آنها در آنجا مسکن گزیدند. (یادداشت مؤلف ).
شاب . (ع ص ) مخفف شاب ّ بمعنی مرد جوان . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). برنا. برناو. برناک مقابل شیخ . رجوع به جوان و برنا شود : گرد رنج و غم...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.