شعب
نویسه گردانی:
ŠʽB
شعب .[ ش َ ] (ع مص ) فراهم آوردن درز و شکاف را (یا عام است ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فراهم آوردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || پریشان ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || بهم پیوستن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از هم جدا گردانیدن (از اضداد). (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نیکو کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به اصلاح آوردن . (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || تباه ساختن (ازاضداد). (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تبه کردن . (المصادر زوزنی ). || تشنیعکردن . (المصادر زوزنی ). || ظاهر و هویدا شدن چیزی . || بشکستن شتر درخت را از بالای وی . || رسول فرستادن به سوی کسی . || بازداشتن لگام اسب را از اراده ای که دارد و برگردانیدن آن را از آن طرف . || آرزومند و مایل شدن به کسانی و بهم پیوستن با آنان . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مفارقت گزیدن از اصحاب خود (از اضداد است ). (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || پراکنده شدن گروه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جدا کردن اصحاب را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بازداشتن کسی را. (منتهی الارب ). || دور گردیدن از چیزی . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شعب .[ ش َ ] (ع اِ) قبیله ٔ بزرگ و آن بزرگتر از قبیله است و پس از قبیله فصیله و پس از آن عماره و بعد از آن بطن و بعد فخذ. ج ، شُعوب . (از ...
شعب . [ ش َ ع َ ] (ع مص ) گشاده گردیدن میان دو دوش و یا دو شاخ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ۞ .
شعب . [ ش َ ع َ ] (ع اِمص ) دوری در میان دو دوش و یا دو شاخ گاو و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) ۞ .
شعب . [ ش ِ ] (ع اِ) راه در کوه . ج ، شِعاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راهی که در کوه باشد. (غیاث اللغات )...
شعب . [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَشعَب ، شَعباء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به اشعب و شعباء شود. || شعب الزمان ؛ حالات روزگار. (از اقرب...
شعب . [ ش ُ ع َ ] (ع اِ) ج ِ شُعبَة. (دهار) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61) (غیاث اللغات ). شعبه ها. (از ناظم الاطباء)...
شعب . [ ش ُ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ شَعیب . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج ِ شعیب به معنی توشه دان یا توشه دان از دو چرم دوخته یا از دو طرف...
شعب . [ ش ُ ] (اِخ ) وادیی است میان حرمین که در وادی صفرا می ریزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) ۞ . وادیی است میان مکه و مدین...
شعب . [ ش َ ] (اِخ ) بطنی است از همدان . (منتهی الارب ).
شعب . [ ش َ ] (اِخ ) کوهی است به یمن و آن را ذوشعبین گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوهی است در یمامه . (از معجم البلدان ).