شعب
نویسه گردانی:
ŠʽB
شعب . [ ش ُ ع َ ] (ع اِ) ج ِ شُعبَة. (دهار) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61) (غیاث اللغات ). شعبه ها. (از ناظم الاطباء). رجوع به شعبة و شعبه شود.
- شعب الفرس ؛ اطراف اسب و هر چیز از آن که بند باشد مانند: سر کتف و جز آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ).
|| انگشتان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || هر دو دست یا هر دو پای یا هر دو پای و هر دو لب شرم زن . و فی الحدیث : اذا قعد بین شعبها الاربع و جهد وجب الغسل . و نیز گفته اند: محل دو ران (فخذان ). (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). دو دست و دو پای زن . (از اقرب الموارد). || شاخه ها و فرعها.و رجوع به شعبه شود. || ریشه ها. || انگشتها و پنجه . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
شعب . [ ش ِ ] (اِخ ) نام موضعی است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم قطعه ای واقع بین عقبه و قاع در راه مکه در سه میلی . (از ...
شعب الخوز. [ ش ِ بُل ْ ] (اِخ ) به مکه است و از آنجاست : ابراهیم بن یزید خوزی . (یادداشت مؤلف ).
شعب النار. [ ش َ ب ُن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) ۞ گیاهی است . (یادداشت مؤلف ).
شعب بوان . [ ش ِ ب ِ ب َوْ وا ] (اِخ ) چراگاهی است فراخ به فارس در ممسنی دوفرسخی شرقی فهلیان (میان فارس و کرمان ) و آن یکی از چهار بهشت ...
شعب العجوز. [ ش ِ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) موضعی است در بیرون مدینه که کعب اشرف در نزدیکی آن کشته شد و آن را شرج العجوز هم گویند. (منتهی الارب ...
ذواربع شعب . [ اَ ب َ ع َ ش ُ ع َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) چهارشاخه . چهارشعبه . خداوند چهار شاخ یا شاخه . ۞
ذوثلاث شعب . [ ث َ ث َ ش ُ ع َ ] (ع ص مرکب ) صاحب سه شاخه : اِنْطَلِقوا الی ظِل ة ذی ثَلث ِ شُعَب . (قرآن 77 / 30)؛ بروید بسوی سایه ٔ صاحب س...
شعب ابیطالب . [ ش ِ ب ِ اَ ل ِ ] (اِخ ) موضعی در مکه ، مولد آن حضرت (ص ). (از ناظم الاطباء). رجوع به المعرب جوالیقی ص 60 شود.
شعب ابی یوسف . [ ش ِ ب ِ اَ س ُ ] (اِخ ) همان کوه است که بنی هاشم هنگام مخالفت قریش با آنها در آنجا مسکن گزیدند. (یادداشت مؤلف ).
شاب . (ع ص ) مخفف شاب ّ بمعنی مرد جوان . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). برنا. برناو. برناک مقابل شیخ . رجوع به جوان و برنا شود : گرد رنج و غم...