اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شعر

نویسه گردانی: ŠʽR
شعر. [ ش َ ع َ ] (ع اِ) شَعر. موی . ج ، اَشعار، شُعور، شِعار. (ناظم الاطباء). بمعانی شَعر است . (منتهی الارب ). لغتی است در شَعر. (از اقرب الموارد). رجوع به شَعر شود. || گیاه . (از اقرب الموارد). || درخت . (از اقرب الموارد). || زعفران . (اقرب الموارد) ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شاه شار. (اِخ )شارشاه . لقب پسر شار ابونصر است و در نزد سلطان محمود غزنوی مقام بلندی پیدا کرد. وقتی سلطان محمود عزم جنگ نمود و به احضار شاه ...
شار ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن محمد از پادشاهان غرشستان که در عهد سلطان محمود غزنوی ولایت آن ناحیت داشت تا پسرش محمد بحد مردی رسید و بر ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.