اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شعل

نویسه گردانی: ŠʽL
شعل . [ ش َ ع َ ] (ع اِ) سپیدی در دم اسب و پیشانی و پس سر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به شعلة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۸ ثانیه
شال پستانه . [ پ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نام نوعی اززیتون تلخ باشد که در جنگلهای شمال موجود است و این نام در نور بدان داده اند. (از جنگل شن...
شال و کلاه . [ ل ُ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )اصطلاحاً لباس رسمی وزراء و مستوفیان که در روزهای بار به عصر ملوک قاجار می پوشیدند. (یادداشت ...
شال فروختن . [ ف ُت َ ] (مص مرکب ) فروختن شال . تجارت شال . فروش شال .
شال و قشوکردن . [ وَ ق َ ش َ / ل ُ ق َ ش ُ ک َ دَ] (مص مرکب ) (... اسب و استر را) با قشو و شال ، موی زاید و غبار نشسته بر روی اسب و استر را گرفت...
شال عبدالرحمن لو. [ ع َ دُرْ رَ ما ] (اِخ ) دهی از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه . دارای 118 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن...
شال و کلاه کردن . [ ل ُ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لباس رسمی بتن کردن . || مهیای رفتن شدن . (یادداشت مؤلف ). || بمزاح لباس خوب پوشیدن . (...
زیتون تلخ اشاره درختی است که در ایران با نام‌های مختلفی شناخته می‌شود و از جمله در مازندران «زیتون تلخ- سنجد تلخ»، در نور «شال پستانه»، در لاهیجان «شا...
شال . (معرب ،اِ) نوعی ماهی دریایی\وال، بال، بالین، بالینا]. (از اقرب الموارد). بگفته ٔ صاحب نشوء اللغة این کلمه معرب کلمه ٔ یونانی بالئنا ۞ است. (نشوء...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.