شعل
نویسه گردانی:
ŠʽL
شعل . [ ش ُ ع َ ] (ع اِ) ج ِ شُعْلَة. (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). رجوع به شعلة و شعله شود.
- بنوشُعْل ؛ بطنی از تمیم . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شال . (اِخ ) دهی از دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هروآباد. سکنه ٔ آن 1468 تن ، آب آن از دو رشته چشمه . محصول آن غلات و سردرختی است . شغ...
شال . (اِخ ) تپه ... یا شغال تپه نام تپه ای باشد در مازندران واقع در شمال قراتپه و تپه ٔ اخیر دارای 140 خانوار جمعیت است و بندرگاه کوچکی در...
شال . (اِخ ) نام قصبه ای است که سه فرسخ با قندهار ۞ فاصله دارد. (تاریخ شاهی ص 168).
شال به . [ ب َ / ب ِه ] (اِ مرکب ) مخفف شغال به . نوعی از به است که آن را در رامیان و کتول شغال به نیز گویند. (از جنگل شناسی ج 1 ص 242). توچ...
شال چس . [ چ ُ ] (اِ مرکب ) مخفف شغال چس . نام قسمی از تنگرس ۞ باشد که آن را در آمل بدین نام خوانند و آن نوعی از درخت بادام کوهی است ک...
شَل. ا. هندی. بّه هندی. سفرجل هندی [docynia indica] "نام هندی، سفرجل هندی است و آن میوه ای گرد به منزله جلوز است که پوست ندارد." از قهرمان، ...
شال شور. (نف مرکب ) که شال شوید. کسی که عملش شال شویی باشد : اگر می نبافد چه داند کسی که او شالشور است یا شالباف .حکیم قاسم کرمانی (خارست...
شال کره . [ ] (اِ مرکب ) به لغت دیلمی دلدل است . (فهرست مخزن الادویه ). شال کشی .
شال نمد. [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) نمدی را گویند که از پشم بز بافند نه از پشم گوسفند. (برهان قاطع) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شال ختی . [ ] (اِ مرکب ) اسم مازندرانی وسمه است . (فهرست مخزن الادویه ).