اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شعله زدن

نویسه گردانی: ŠʽLH ZDN
شعله زدن . [ ش ُ ل َ / ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) زبانه زدن . مشتعل شدن . (فرهنگ فارسی معین ). شعله ورشدن . مشتعل گشتن . برافروختن . روشن شدن :
گر آتش سیاست تو شعله ای زند
گردون از آن دخان شود اختر شرر شود.

مسعودسعد.


طرفه مدار اگر ز دل نعره ٔ بیخودی زنم
کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد.

سعدی .


آفتاب حسن او تا شعله زد
ماه رخ در پرده پنهان میکند.

سعدی .


|| سوزاندن . شعله ور ساختن :
هست از حجر و شجر دو آتش
یک شعله زن و جهان برافروز.

خاقانی .


رشک اخگر شده اشک از تف نظاره ٔ ما
شعله در بال سمندر زده فواره ٔ ما.

ظهوری (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.