اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شعیب

نویسه گردانی: ŠʽYB
شعیب . [ ش ُ ع َ ] (اِخ ) ابن قتیب . در شاهنامه ٔ فردوسی آمده که داراب بر تازیان که تحت فرماندهی شعیب قتیب بودند غلبه کرد و آنان مطیع و منقاد شدند. نولدکه گوید: تا آنجا که من میدانم افسانه ٔ مذکور فقط در شاهنامه آمده است . من حدس میزنم که یک تن خراسانی عربهایی را که ابتدا فاتح بوده و بعد خراسانیان تحت فرماندهی ابومسلم بر ایشان غالب شدند، دوست نداشته و این قصه را ساخته است . البته اسم قتیب را به یاد آن مرد منفور موسوم به قتیبةبن مسلم انتخاب کرده است . چنین فصلی کاملاً با ایران پرستی فردوسی موافقت دارد. (فرهنگ فارسی معین ). نام یکی از سرداران عرب . (از فرهنگ لغات ولف ) :
برفتند و سالار ایشان شعیب
یکی نامدار از نژاد قتیب .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
از یاران اصلی و ایرانی حضرت مهدی است از اهالی سرزمین پهله یا پهلو قدیم است این سرزمین شامل شهرهای اصفهان- ری همدان- کرمانشاه- دینور و ماسبذان و مه...
ابراهیم بن شعیب . [ اِ م ِ ن ِ ش ُ ع َ ] (اِخ ) یکی از هفت محدث است که از سحنون روایت کرده اند. در اواسط قرن سوم هجری در البیره ۞ یکی ا...
جزیره ٔ شیخ شعیب . [ ج َ رَ ی ِ ش َش ُ ع َ ] (اِخ ) همان جزیره ٔ لاوان واقع در غرب جزیره ٔقیس است . رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ص 281 شود.
ابراهیم بن شعیب مدنی . [ اِ م ِ ن ِ ش ُ ع َ ب ِ م َ دَ ] (اِخ ) یکی از رجال حدیث است . ابن وهب از او روایت کرده و ابن معین او را بضعف روای...
شایب . [ ی ِ ] (ع ص ) شائب . مخلوطکننده و آمیزنده . (ناظم الاطباء). || و شیب شایب (شائب ) مبالغه است یعنی پیری بسیار و موی بسیار سفید. (نا...
شائب . [ ءِ ] (ع ص ) موی سپید. (دهار): شیب شائب مبالغه است مانند لیل لائل . (منتهی الارب ). شیب شائب ؛ مبالغه است یعنی پیری بسیار و موی ...
شائب . [ ءِ ] (اِخ )ابوبکربن شائب . محدث است و متأخر. (منتهی الارب ).
ابوبکربن شائب . [ اَ بو ب َ رِ ن ِ ءِ ] (اِخ ) محدثی است متأخر.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.