شفا دادن . [ ش ِ
/ ش َ دَ ] (مص مرکب ) بهبود بخشیدن . درمان کردن . چاره کردن درد. درست کردن . تندرست کردن . بِه ْ کردن از بیماری . (یادداشت مؤلف )
: باز اعمال خیر و ساختن توشه ٔ آخرت از علت گناه از آن گونه شفا میدهد. (کلیله و دمنه ).
جواب سرد فرستی شفای دل ندهد
شفا چگونه دهد چون گلاب باشد سرد.
خاقانی .
نطقش معلمی که کند عقل را ادب
خلقش مفرحی که دهد نفس را شفا.
خاقانی .
آزر ثانی منم یافته از وی حیات
عیسی دلها وی است داده تنم را شفا.
خاقانی .
یاد بهار من نفس آرمیده است
بیماری نسیم شفا میدهد مرا.
صائب .
-
امثال :
اگر سخن از سخن دان پرسند شفا تواند داد . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ).
نه کور میکند نه شفا میدهد .
و رجوع به شفا شود.