شفاعت کردن . [ ش َ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توسط کردن . (ناظم الاطباء). تشفّع. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). وساطت کردن . توسط کردن . (فرهنگ فارسی معین )
: خداوند... دستوری دهد ایشان را تا بی حشمت چونکه خداوند در خشم شود به افراط شفاعت کنند. (تاریخ بیهقی ). نصر... سوگند سخت گران نسخت کرد... و ایشان را دستوری داد بشفاعت کردن .(تاریخ بیهقی ). بر آن بود که عطفی کند بر جانب کالف تا راه آموی گیرد و خود را به نزدیک خوارزمشاه افکند تا وی را شفاعت کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
232).
گشاد از گوش با صد عذر چون نوش
شفاعت کرد کاین بستان و بفروش .
نظامی .
شفاعت کرد روزی شه به شاپور
که تا کی باشم از دلدار خود دور.
نظامی .
باز عیسی چون شفاعت کرد حق
خوان فرستاد و غنیمت بر طبق .
مولوی .
امید است از آنان که طاعت کنند
که بی طاعتان را شفاعت کنند.
(بوستان ).
پس از چند روز شفاعت کردند. (گلستان ). شفاعت کردند که این را بستان . (گلستان ). درویشی را ضرورتی پیش آمد گلیم یاری بدزدید حاکم فرمود که دستش بدرکنند صاحب گلیم شفاعت کرد که من او را بحل کردم . (گلستان ).
گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت
شاید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم .
سعدی .