شفاف
نویسه گردانی:
ŠFAF
شفاف . [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَفیف . (ناظم الاطباء). رجوع به شفیف شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
شفاف . [ ش َف ْ فا ] (ع ص ) آنچه از نفوذ شعاع مانع نشود، مانند شیشه و امثال آن . (از اقرب الموارد). زست و هر چیز لطیف که از پس وی چیز دیگر ...
نیم شفاف . [ ش َف ْ فا ] (ص مرکب ) جسمی که نور از آن عبور می کند اما اشیاء ماوراء آن به وضوح و روشنی دیده نمی شود.
حجر شفاف . [ ح َ ج َ رِ ش َف ْ فا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حجر الشفاف . ابن البیطار در مفردات گوید: هو اسم ٌ لحجرالقیشور و یذکر فی حرف القاف . ر...