شفق
نویسه گردانی:
ŠFQ
شفق . [ ش َف َ ] (ع مص ) مهربان شدن . || بترسیدن . (المصادر زوزنی ). || آزمند گردیدن پندگو بر اصلاح حال کسی که بدو پند میدهد. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شفق . [ش َ ف َ ] (ع اِ) سرخی شام و بامداد. (غیاث اللغات ). سرخی افق پس از غروب آفتاب تا نماز خفتن و نزدیک آن و یا نزدیک تاریکی شب . ج ، ...
شفق زار. [ ش َ ف َ ] (اِ مرکب ) شفق جلوه . شفق کده . شفقستان . چیزی سرخ و گلگون . (ناظم الاطباء). سرخرنگ : ز دست خودش بر سر دار کن ز خونش هوا ر...
شفق کده . [ ش َ ف َ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) شفق جلوه . شفق زار. شفقستان . چیزی سرخ و گلگون . (از ناظم الاطباء). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
شفق جلوه . [ ش َ ف َ ج ِل ْ وَ / وِ ] (ص مرکب ) سرخگون . (ناظم الاطباء). که جل__وه ٔ شفق دارد. سرخرنگ : هوا تمام شفق جلوه شد تماشا کن چه کرده ا...