اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شقاقل

نویسه گردانی: ŠQAQL
شقاقل . [ ش َ ق ُ ] (اِ) ۞ گزر صحرایی و هشفیفل . (ناظم الاطباء). اشقاقل . شقیقل . هشقیقل . ششقاقل . گزر بری . ریشه ٔ گزر بری . (فرهنگ فارسی معین ). زردک صحراییست و بهترین آن سطبر و سنگین و به زردی مایل باشد، اگر زن به خود گیرد بچه بیندازد و آنرا جزر اقلیطی خوانند. (برهان ) (آنندراج ). حشفیفل . صاحب مالایسع گوید: کلمه ٔ شقاقل نبطی باشد. اشقاقل . زردک ریگی . ششقاقل . درختی هندی است و در داروها بکار برند. (یادداشت مؤلف ). گزر دشتی . بیخش را بهمن خوانند. (نزهةالقلوب ) (از صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ). اشقاقل ، آن تخم گزر بری است . (بحر الجواهر). اشقاقل است .(ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بیخی است پرگره و باقروحه و اندک شیرینی و به سطبری انگشتی و دراز و ساق گیاه او پرگره و در هر گرهی برگی رسته و ثمرش بقدر نخود سیاه و مملو از رطوبت و گلش بزرگتر از بنفشه و منبتش در زیر اشجار متراکم و مکان نمناک . و مستعمل ، بیخ او. قوتش تا چهار سال باقی است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
- مربای شقاقل ؛ شقاقل که در شکر پزند و چون به غلظت رسید بکار برند و از خوشمزه ترین مرباهاست .
|| (اصطلاح گیاه شناسی )شش شاخ است که گونه ای از گیاهان خاردار از تیره ٔ چتریان است و قرصعنه و قرسعنه و شوکه ٔ ابراهیم و قرصنه و شغذاب و ارینجیون و ارنجیون و ایرنج و کمافیطوس نیز نامند. (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شش شاخ و مترادفات دیگر شود. || جنسی از ماهی ریزه .(ناظم الاطباء). جنسی از ماهی ریزه که بجهت قوت باه خورند. (برهان ) (آنندراج ) :
چند شقاقل خوری که سستی و قوت
بازنگردد به تو به زور شقاقل .

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.