شقایق . [ ش َ ی ِ ] (از ع ، اِ)
۞ شقائق . گیاهی که شبیه است به گل خشخاش وبه تازی شقائق النعمان گویند. (ناظم الاطباء). لاله ٔ دختری . (ریاض الادویة). لاله . (لغت فرس اسدی ) (بحر الجواهر). لاله ٔ داغدار. لاله ٔ نعمان . لاله ٔ دلسوخته . شقائق . لاله بشکنک . الاله . آلاله . شقر. (یادداشت مؤلف ). گیاهی است یکساله به ارتفاع
30 تا
60 سانتیمتر از تیره ٔ خشخاش که غالباً در مزارع و کشتزارها میروید. گلش منفرد و بزرگ و زیبا برنگ قرمز و شامل دو کاسبرگ است که مانند خشخاش زود می افتند. تعداد گلبرگها چهار و تعداد پرچمها زیاد است و بعلاوه در قاعده ٔ گلبرگهای آن غالباً لکه های سیاهرنگ دیده میشود. قسمت مورد استفاده ٔ این گیاه در گلبرگهای آن است که باید پس از جمعآوری بسرعت خشک شود تا خراب نگردد و به رنگ تیره درنیاید. و آنرا در تداوی بکار برند. خشخاش بری . خشخاش منثور. خشخاش بستانی . (فرهنگ فارسی معین )
: جام کبود و باده ٔ سرخ و شعاع زرد
گویی شقایق است و بنفشه ست و شنبلید.
کسایی .
از تیغ مردان حقایق زمین رنگ شقایق گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
273).
شقایق سنگ را بتخانه کرده
صبا جعدچمن را شانه کرده .
نظامی .
چو شاپور آمد آنجا سبزه نو بود
ریاحین را شقایق پیشرو بود.
نظامی .
بنفشه با شقایق در مناجات
فلک میگفت فی التأخیر آفات .
نظامی .
گیا خود همان قدر دارد که هست
وگر در میان شقایق نشست .
(بوستان ).
خواب از خمار باده ٔ نوشین بامداد
بر بستر شقایق خودروی خوشتر است .
سعدی .
گل بوستان رویت چو شقایق است لیکن
چه کنم به سرخرویی که دلی سیاه داری .
سعدی .
-
شقایق ارمنستانی ؛
۞ یکی از گونه های شقایق نعمانی است . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شقائق النعمان شود.
-
شقایق بری ؛ نوعی از شقایق است شبیه نبات خشخاش . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
شقایق بستانی ؛ نوعی از شقایق که در بوستان روید و برگ آن از برگ شقایق بری کوچکتر باشد. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
شقایق پوش ؛ کنایه از سرخرنگ . کنایه از رنگارنگ
: زمین نطع شقایق پوش گشته
شقایق مهد مرزنگوش گشته .
نظامی .