اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شقی

نویسه گردانی: ŠQY
شقی . [ ش َ ] (از ع ، ص ) با شقاوت و قساوت قلب و سخت دل . || فقیر و تهیدست . || خوار و ذلیل و مستمند و بدبخت و بیچاره . (ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر :
باشد همو بزرگ و چنو روز او بزرگ
باشد شقی حقیر و چنو روز او حقیر.

منوچهری .


از چه سعید اوفتاد و از چه شقی شد
زاهد محرابی و کشیش کنشتی .

ناصرخسرو.


از دشمنش بیزار گشتم وز زمین کشورش
روزی که بگریزد شقی از خواهر و از مادرش .

ناصرخسرو.


گر بدانی که شقی ای یا سعید
آن بود بهتر ز هر فکر عتید.

مولوی .


|| بدکار و بدکردار. شریر. (ناظم الاطباء) :
می بلرزد عرش از مدح شقی
بدگمان گردد ز مدحش متقی .

مولوی .


|| گستاخ و بی ادب . || دزد. راهزن . || خونی و کشنده . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
گردن شقی کردن . [ گ َ دَ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب )گردنکشی کردن . تکبر کردن . و رجوع به گردن شقی شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.