شک
نویسه گردانی:
ŠK
شک . [ ش َک ک ] (ع مص ) به گمان افتادن . (ترجمان القرآن ص 62) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). گمان کردن در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گمان کردن در کاری و تردید نمودن در آن . (ناظم الاطباء). || نیزه زدن کسی را و در نیزه کشیدن : شکه بالرمح . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). نیزه بهم بازدوختن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). || در سلاح درآمدن و پوشیدن آنرا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || برچفسیدن بازوی شتر به پهلوی آن و لنگیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). لنگیدن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || خانه ها را بر یک طریق ساختن : شکوا بیوتهم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۲ ثانیه
بی شک . [ ش َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + شک ) بدون اشتباه . بدون وهم و گمان . بدون تردید. بطور یقین . (ناظم الاطباء). بی گمان . بی ریب . بی...
ابی شک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) ۞ (پدر خطا) دختر زیبای شونمیة از طایفه ٔیساکار پرستار داود که پس از داود ادونیاه خواستار او شد و مرادش این بود که ...
شک بند. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا از بخش خاش شهرستان زاهدان . سکنه 130 تن . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غ...
شک دار. [ ش َ ] (نف مرکب ) شک دارنده . دارای تردید: انسان (یا شخص ) چرا روزه ٔ شک دار بگیرد؟ (یادداشت مؤلف ).
شک زده . [ ش َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که شک کرده است . که دچار شک و تردید گشته است . (یادداشت مؤلف ).- شک زده بودن ؛ دچار شک شدن . (یاد...
کله شک . [ ک ُ ل ِ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیلان است که در بخش گیلان شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا...
شک آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودخانه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 300 تن . آب از رودخانه است . محصول عمده خرما و غلات . ...
شک آلود. [ ش َ ] (ن مف مرکب ) آلوده به شک . مشکوک فیه . (یادداشت مؤلف ).
شک کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به شک افتادن . تردید کردن . خلاف یقین کردن . ارتیاب . مراء. ممارات . مریه . امتراء. بیقره . (از یادداشت مؤ...
شک دادن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به هیجان و هراس و دلهره و تحریک داشتن کسی بر اثر شنواندن خبری یا حادثه ای ناگوار یا مرتعش ساختن عضوی بر...