شکار
نویسه گردانی:
ŠKAR
شکار. [ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ شَکْر و شِکْر. (ناظم الاطباء). رجوع به شکر شود.
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شکار. [ ش ِ ] (اِ)قصد کشتن آدمی مر حیوانی را. (آنندراج ) (غیاث ). صیدکردن حیوانی را. (از یادداشت مؤلف ). صید. قنز. قبض . (منتهی الارب ). وعد. ...
شکار شدن . [ ش ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آزرده و خشمگین شدن . برآشفتن . از ناملایمی یا طنز و کنایه ای بخشم آمدن و آزرده شدن . || بور شدن . (فرهن...
جان شکار. [ ش ِ ] (نف مرکب ) شکارکننده ٔ جان . گیرنده ٔ جان . جان شکر. (فرهنگ ضیاء) : زلفش کمند دلبند و غمزه اش ناوک جان شکار. (سندبادنامه ص 2...
خلق شکار. [ خ َ ش ِ ] (ص مرکب ) شکارکننده ٔ مردم . بدام اندازنده ٔ مردم : بازِ جهان تیزپرّو خلق شکار است بازِ جهان را بجز شکار چه کار است ؟ناصرخس...
طرب شکار. [ طَ رَ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) که شادی شکرد. که ایجاد طرب کند : آن جام طرب شکار بر دستم نه وآن ساغر چون نگار بر دستم نه .حافظ.
ملک شکار. [ م َ ل ِ ش ِ ] (ص مرکب ) شکار کننده ٔ ملک . که شاهان رااز پای درآورد. که شاهان را مغلوب کند : میربزرگ نامی ، گرد گران سلیحی شیر ملک ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
وال شکار. {شِ}. (ص. مرکب). شکار کننده ٔوال آنکه وال گیرد. صیاد نهنگ.
شکار گشتن . [ ش ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شکار گردیدن . شکار شدن . (یادداشت مؤلف ) : شکار یکی گشتی ازبهر آنک مگر دیگری را بگیری شکار. ناصرخسرو.و ر...
نهنگ شکار ، نهنگیان. (به انگلیسی right whale به معنای تحت اللفظی نهنگ مناسب شکار. این نهنگه ها را بخاطر ارزشمندی، کندی حرکت و آسانی شکار و روی آب ماند...