اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شکار گرفتن

نویسه گردانی: ŠKAR GRFTN
شکار گرفتن . [ش ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شکار کردن . صید کردن . نخجیر کردن . شکار به دست آوردن . شکار ربودن :
به دل گفت کاین مرد پرهیزگار
همی از لب آب گیرد شکار.

فردوسی .


شکار یکی گشتی ازبهر آنک
مگر دیگری را بگیری شکار.

ناصرخسرو.


فریبنده گیتی شکارت نگیرد
جز آنگه که گویی گرفتم شکارش .

ناصرخسرو.


زیرا که جهان چو این و آن را
یکچند گرفته بد شکارم .

ناصرخسرو.


نیز نگیرد جهان شکار مرا
نیست دگر با غمانْش کار مرا.

ناصرخسرو.


و رجوع به شکار کردن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.