اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شکایت داشتن

نویسه گردانی: ŠKAYT DʼŠTN
شکایت داشتن . [ ش ِ ی َ ت َ ] (مص مرکب ) تظلم داشتن . گله و شکوه داشتن :
در ایام عدل تو ای شهریار
ندارد شکایت کس از روزگار.

(بوستان ).


درمانده ام من از تو شکایت کجا برم
هم با تو گر ز دست تو دارم شکایتی .

سعدی .


شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد
گرفته خانه ٔ درویش ، پادشه به نزول .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.