اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شکر

نویسه گردانی: ŠKR
شکر. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (اِخ ) نام مطربی اصفهانی که پرویز به رغم شیرین او را بخواست و شیروی پدرکش از او بزاد. (انجمن آرا). زنی که خسرو پرویز به رغم شیرین در عقد خود آورده بود. (از غیاث ) (آنندراج ) (از برهان ) :
چوخسرو بر سر کوی شکر شد
صفاهان قصر شیرین دگر شد
برون آمد شکر با جام جلاب
دهانی پرشکر چشمی پر از خواب .

نظامی .


اجازت داد تا شکّر بیاید
به مهمان بر ز لب شکّر گشاید.

نظامی .


شکرنامی که شکّر ریزد او بود
نباتی کز سپاهان خیزد او بود.

نظامی .


هوای دل رهش می زد که برخیز
گل خود را بدین شکّر ۞ برآمیز.

نظامی .


لبش را ببین در تبسم چه پرسی
که شیرین چه کرده ست و شکّر چه گفته .

مخلص کاشی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
شکر اﷲ مساعیکم . [ ش َ ک َ رَل ْ لا هَُ م َ ی َ ک ُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدای بپذیرد کارهای شما را. (یادداشت مؤلف ).
هفت طفل جان شکر. [ هََ طِ ل ِ ش ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی هفت شمع است که کنایه از سبعه ٔ سیاره باشد. (برهان ).
بشیر و شکر برآمدن . [ ب ِ رُ ش ِ ک َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بشیر و شکر پرورده شدن . (آنندراج ) : کجا بزهر سوءالم لب جواب گشایدشکر لبی که بشیر و شک...
شِکَر (در فارسی افغانستان: شَکَر یا بوره ) ماده‌ای است خوراکی با فرمول شیمیایی C12-H22-O11 و به صورت عام به تمامی مواد شیرین گفته می‌شود. شکر شامل گلو...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.