شکرتیغال . [ ش َ ک َ ] (اِ مرکب ) غلاف حیوانی شبیه به مگس که در بوته ٔ انزروت از لعاب خود مانند کرم ابریشم می تند و در آن می میرد و آنرا در طب مانند داروهای صدری استعمال میکنند. (ناظم الاطباء) (ازتحفه ٔ حکیم مؤمن ). پیله ای که حشره ٔ خزوکک بر روی اندامهای گیاه تیغال می بندد. || (اصطلاح گیاه شناسی ) گیاهی است
۞ خارداراز تیره ٔ مرکبان بشکل خارخسک که گلهایش بشکل گلوله ای خاردار و آبی رنگ در انتهای ساقه قرار دارند. این گیاه در سراسر دنیای قدیم میروید. بر روی برگها و ساقه ٔ این گیاه حشره ای از راسته ٔ قاب بالان بنام خزوکک
۞ جهت حفظ تخمها و نوزاد خود پیله ای می تند بقدر یک فندق که سفیدرنگ است . نوزاد پس از آنکه به حیوان بالغ بدل شد پیله را سوراخ میکند و از آن خارج میشود. جنس پیله ٔ این حیوان که از ترشحات گیاه شکرتیغال ساخته شده ترکیبی از مواد سلولزی ونشاسته و مواد ازته و بمقدار زیاد (در حدود
25 درصد) قند مخصوصی بنام ترهالوز
۞ است . در طب قدیم از این پیله که بنام شکرتیغال یا گل تیغال مینامند بعنوان ملین و متعادل کننده ٔ دستگاه گوارش استفاده میکردند. باید دانست که در بازار منظور از شکرتیغال همین گل تیغال پیله ٔ خزوکک است و خودگیاه را بنام تیغال مینامند. خارشکر. رعی الابل . شوک الجمال . شوک الجمل . شکرتیار. || (اصطلاح پزشکی ) پیله ای
۞ که حشره ٔ خزوکک بر روی اندامهای گیاه تیغال می بندد. (فرهنگ فارسی معین ). || چیزی شیرین مزه است که در درون گل تیغال باشد و آن جزء شیرین را در درکه ، قندک و خود گیاه را تیغ قندک نامند. خارشکر. (یادداشت مؤلف ).