شکرخواب . [ش َ ک َ خوا
/ خا ] (اِ مرکب ) شادخواب و خواب خوش . (از برهان ). خواب سبک . دِلَّخْم . (ناظم الاطباء). خواب مطبوع . خواب شیرین . (یادداشت مؤلف ). کنایه از خواب خوش باشد. (آنندراج ) (غیاث ). خواب نوشین
: عدل از او، با جمال و با آب است
ظلم از او رفته در شکرخواب است .
سنایی .
دزد اگر نقب در خزینه زند
در شکرخواب پاسبان باشد.
شرف الدین شفروه ای (از آنندراج ).
آن رفته به ناز در شکرخواب
وآن حارس بام او به هر باب .
خاقانی (تحفة العراقین ).
ای معبّر مژده ای فرما که دوشم آفتاب
در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود.
حافظ.
می صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند
به عذر نیم شبی کوش و گریه ٔ سحری .
حافظ.
تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد
هشیار
۞ گرد، هان که گذشت اختیار عمر.
حافظ.
نمی شد باز چشمش از شکرخواب
مگر دیدار خود می دید در خواب .
انیسی (از آنندراج ).
تغفیق ؛ خفتن به شکرخوابی که در آن سخن مردم شنیده شود. (از منتهی الارب ). || خواب سحر. (ناظم الاطباء) (برهان ) (غیاث )
:مانعش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح
ورنه گر بشنود آه سحرم بازآید.
حافظ.