شکر شکستن . [ ش َ ک َ
/ ش َک ْ ک َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) خرد کردن شکر. ساییدن شکر. شکستن شکر را برای خوردن ، چنانکه طوطی . (یادداشت مؤلف )
: خنده ٔ طوطی لب شکّر شکست
قهقهه ای بر دهن کبک بست .
نظامی .
از من به عشق روی تو می زاید این سخن
طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد.
سعدی .
طوطی شکر شکستن دیگر روا ندارد
گر پسته ات ببیندوقتی که در کلامی .
سعدی .
|| کنایه است از سخن بسیار شیرین و دلپسند گفتن . سخت خوش ادا کردن کلمات . عظیم فصاحت داشتن . (یادداشت مؤلف )
: چون این پادشاه در سخن آمدی جهانیان بایستی که در نظاره بودندی که دُر پاشیدی و شکر شکستی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
18). و رجوع به شکرشکن شود.
-
شکر و قند شکستن ؛ کنایه است از شیرین سخنی کردن . (آنندراج )
: تلخی نشنیدیم هم از ساقی مجلس
هرچند که پیشش شکر و قند شکستیم .
بابافغانی تبریزی (از آنندراج ).