اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شکر گفتن

نویسه گردانی: ŠKR GFTN
شکر گفتن . [ ش ُ گ ُ ت َ ](مص مرکب ) سپاس و ثنا گفتن . تشکر کردن :
گر بازرفتنم سوی تبریز اجازتست
شکر که گویم از کرم پاشاه ری .

خاقانی .


شکر انعام پادشا گفتن
نتوان کآن ورای غایتهاست .

خاقانی .


سلیمی که یک چند نالان نخفت
خداوند را شکر صحت نگفت .

(بوستان ).


جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال .

سعدی .


گر به هر مویی زبانی باشدت
شکر یک نعمت نگویی از هزار.

سعدی .


وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را.

سعدی .


خدای را به تو فضلی که در جهان داده
کدام شکر توان گفت در مقابل آن .

سعدی .


چه شکر گویمت ای باد بامداد وصال
که بوستان امیدم بخواست پژمردن .

سعدی .


شکر ایزد بر آن همی گویم
که درین فترت و تقلب کار.

ابن یمین .


منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز.

حافظ.


و رجوع به شکرگو و شکرگزار شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.