شکست دادن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکستن
: به دست غلامان مستش دهم
به چوب شبانان شکستش دهم .
نظامی .
|| منهزم کردن . مغلوب کردن . هزیمت دادن . دچار شکست ساختن : هزم ، هزیمت ؛ شکست دادن لشکر دشمن را. (از یادداشت مؤلف ). منهزم کردن . (ناظم الاطباء).