اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شکسته سلیح

نویسه گردانی: ŠKSTH SLYḤ
شکسته سلیح . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ س ِ ] (ص مرکب ) شکسته سلاح . که ابزار جنگی وی شکسته باشد :
شکسته سلیح و گسسته کمر
نه بوق و نه کوس و نه پا و نه سر.

فردوسی .


شکسته سلیح و گسسته دلند
تو گفتی که از غم همی بگسلند.

فردوسی .


رجوع به شکسته سلاح شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.