شکم پرست . [ ش ِ ک َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) ابن البطن .شکم باره . (یادداشت مؤلف ). پرخور و عبدالبطن . (ناظم الاطباء). شکم بنده . شکم پرور. (آنندراج )
: در آن سماط که منظور میزبان باشد
شکم پرست کند التفات بر مأکول .
سعدی .
شکم پرست ز معنی است دور کاسبان را
به است توبره ٔ جو ز گوهرینه ستام .
میرخسرو (از آنندراج ).
-
امثال :
شکم پرست خداپرست نبود . (امثال و حکم دهخدا). رجوع به شکم باره و مترادفات دیگر شود.
|| عیاش . (ناظم الاطباء).