شکم خوار. [ ش ِک َ خوا
/ خا ] (نف مرکب ) کنایه از گرسنه باشد. (برهان ). گرسنه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || بسیار خور و خورنده . پرخور. (ناظم الاطباء).شکم خواره . شکم بنده . کنایه از بسیارخوار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). به معنی بسیار خور و خورنده آمده است و او را شکم خواره نیز گویند. (برهان )
: گرتو بدانستیی که فضل تو بر خر
چیست کجا ماندیی نژند و شکم خوار.
ناصرخسرو.
هر کجا چون زمین شکم خواریست
از زمین خورد او شکم واریست .
نظامی .
کیست این صوفی شکم خوار خسیس
تا بود با چون شهاشاهان جلیس .
مولوی .
گر گدایان طامعند و زشتخو
در شکم خواران تو صاحبدل مجو.
مولوی .
و رجوع به مترادفات کلمه شود.