شلاق
نویسه گردانی:
ŠLAQ
شلاق . [ ش َل ْ لا ] (ع اِ) زنبیل گدایان و مسکینان و سائلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- شلاق درآوردن ؛ گدایی کردن وسؤال نمودن . (ناظم الاطباء).
- || سخت رویی کردن در سؤال . || خریطه ٔ کوچک . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
شلاق . [ ش َ ] (ع ص ) گستاخ . جسور. بی ادب . (ناظم الاطباء). || (اِ) چماق . (آنندراج ). || عصا. || تازیانه . شلاق . (ناظم الاطباء). رجوع به ...
شلاق . [ ش َل ْ لا ] (از ع ، اِ)تازیانه ای که از چرم سازند. (ناظم الاطباء). تازیانه . قمچی . سوط. مقرعه . از ماده ٔ شلق عربی بمعنی تازیانه زدن...
شلاق کش . [ ش َل ْ لا ک َ / ک ِ ] (ق مرکب ) سریع. (یادداشت مؤلف ). تند و تیز. چهارنعل . بیان حرکت سریع سوار که بر اسب تازیانه زنان تازد.- شلا...
شلّاق زن. (ا. فاعلی مرکب). بروزن زنحیرزن. شلاق زنان اعضای فرقه ای متعصب و بدعت گذار کاتولیک بودند که از سده سیزدهم به بعد در شمال ایتالیا شکل گرف...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شلاغ . [ ش َل ْ لا ] (از ع ، اِ)شلاق . تازیانه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شلاق شود.