شل شدن . [ ش ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضعیف شدن . سست شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شل شدن پای کسی ؛ آهسته رفتن او برای رغبت به چیزی . (یادداشت مؤلف ). ناگهان نرم رفتن در حرکت تندیا متعارف به مناسبت دیدن چیزی و خواهان آن شدن . به سبب توجه به چیزی و رغبت کردن بدان از تند رفتن به نرم رفتن گراییدن ...
- || مجازاً، نمایانی میل کسی به چیزی .
- || سست شدن در تعقیب کاری . (یادداشت مؤلف )
: چون بدید آن روی همچون برگ گل
مضطرب گردید و شد پاهاش شل .
مولوی (از آنندراج ).
|| وارفتن . (فرهنگ فارسی معین ). || با آب بیشتری آمیختگی یافتن . (یادداشت مؤلف ). آبکی شدن . (فرهنگ فارسی معین ).