شم . [ ش َم م ] (ع مص ) بوییدن . (منتهی الارب )
۞ (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شَمیم . شِمّیمی ̍
۞ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شم ریحان و جز آن ؛ گرفت بوی آن به حاسه و شم . (از اقرب الموارد). رجوع بهمین مصادرکلمه شود. || تکبر کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
۞ || آزموده شدن و فعل آن مجهول آید. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).