شمشیر کشیدن . [ ش ِ
/ ش َ ک َ
/ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) آهیختن و شمشیر از غلاف برآوردن . (ناظم الاطباء). امتخاط. (منتهی الارب ): سل سیف ؛ بیرون آوردن شمشیر ازنیام حمله و جنگ را. حمله کردن با شمشیر. (یادداشت مؤلف ). آختن تیغ. تیغ از نیام برآوردن
: عکس خود را او عدوی خویش دید
لاجرم بر خویش شمشیری کشید.
مولوی .
قلاب تو در کس نفکندی که نبُردی
شمشیر تو بر کس نکشیدی که نکُشتی .
سعدی .
شمشیر کشیده ست نظر بر سر مردم
چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد.
سعدی .
شمشیر کشیدی و بخونم ننشاندی
افسوس که آغاز تو انجام ندارد.
صائب .
شمشیر کشیدی و نکشتی
فریادز لطف ناتمامت .
؟
-
شمشیر کشیدن بر روی یا بروی کسی یا کسانی ؛ شوریدن . قیام کردن و برای جنگ با او یا آنان آماده شدن
: گرگانیان به روی خداوند خویش شمشیر کشیدند و عاصی شدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
468).
- || تصویر کردن شمشیر. بر صفحه نقش شمشیر تصویر کردن . بیت ذیل شاهد هر دو معنی است
: بعد چشم تو مصور چو به ابرو پرداخت
شد چنان مست که بر روی تو شمشیر کشید.
؟
-
شمشیر کشیدن خورشید ؛ کنایه از سر زدن خورشید. طلوع آن
: چو خورشید شمشیر رخشان کشید
شب تیره را گشت سر ناپدید.
فردوسی .