شمع نشاندن . [ ش َ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) شمع گذاشتن . شمع نهادن . (از آنندراج ). قرار دادن شمع در جایی سوختن را
: چون شمعبه هر جا که نشانند نشینم
با هیچ کسم گفت و شنو بر سر جا نیست .
کلیم (از آنندراج ).
|| شمع کشتن . گل کردن شمع. خاموش کردن آن . (آنندراج ). فرونشاندن شمع. خاموش ساختن آن .