اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شور

نویسه گردانی: ŠWR
شور. (ص ) چیز پرنمک . (رشیدی ). نمکین . (غیاث اللغات ). چیزی پرنمک . (انجمن آرا) (آنندراج ). نمکین و هر چیز که طعم نمک در آن باشد. (ناظم الاطباء). طعمی و لذتی باشد معروف . (برهان ) (از جهانگیری ). چیزی که در آن مزه ٔ نمک بیش از اعتدال باشد. پرنمک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). طعم نمک . مالح . مملوح . نمک سود. با نمکی بیش از حد مطبوع . (یادداشت مؤلف ) :
کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش تشنه تر گردی .

رودکی .


بیامد پس آنگاه تا شهر بلخ
ز دانش چشیده همه شور و تلخ .

فردوسی .


غم و شادمانی بباید کشید
ز هر شور و تلخی بباید چشید.

فردوسی .


کسی را که دانی تو از تخم تور
که بر خیره کردند این آب شور.

فردوسی .


کنون بیگمان تشنه باشد ستور
بدین ره بود آب یکرویه شور.

فردوسی .


شور است چو دریا بمثل ظاهر تنزیل
تأویل چو لؤلوست سوی مردم دانا.

ناصرخسرو.


چون بیابان سوخته رویش ز اشک شور گرم
چون به تابستان نمکزار بیابان آمده .

خاقانی .


رخ را نمکستان کنم از اشک شور از آنک
چشمم نمک چند ز لب نوشخند او.

خاقانی .


لب تشنه آمدم به لب بحر شور لیک
سیراب بحر عذب صدف وار میروم .

خاقانی .


خوشتر آید ترا کبابی گور
از هزاران چنین گیایی شور.

نظامی .


همه توشه ٔ ره ز شیرین و شور
روان کرد بر بیسراکان بور.

نظامی .


ای که اندر چشمه ٔ شور است جات
تو چه دانی شط و جیحون و فرات .

مولوی .


- آب شور؛ آب نمکدار :
خورش گور و پوشش هم از چرم گور
گیا خورد گاهی و گاه آب شور.

فردوسی .


چنین داد پاسخ که ایدر ستور
نیابد مگر چشمه ٔ آب شور.

فردوسی .


تشنگی آب شور ننشاند
مخور آن کت از او شکم راند
آب شور است نعمت دنیا
چون برد آب شور استسقا.

سنائی .


خمطریر؛ آب شور. (منتهی الارب ).
- ماهی شور ؛ سمک مملوح .سمک مالح . ماهی نمک سود. (یادداشت مؤلف ).
- || یک قسم ماهی خوراکی است که در خلیج فارس صید شود. (یادداشت مؤلف ).
|| (اِ) مزید مؤخر امکنه : کچه قراشور. گوکله شور. بغشور. زرشوران . (یادداشت مؤلف ). معشور (مهشور).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
علی آباد شور. [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش نی ریز شهرستان فسا واقع در 13 هزارگزی باختر نی ریز و در جنوب دریاچه ٔ بختگان .ناحی...
علی آباد شور.[ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 10 هزارگزی شمال باختری زرند و 4 هزارگزی باختر ر...
علی آباد شور. [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان واقع در18 هزارگزی شمال رفسنجان و 7 هزارگزی شمال راه ش...
علی آباد شور. [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری سبزوار و در سر راه شوسه ٔ ع...
علی آباد شور. [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در 12 هزارگزی جنوب نیشابور. ناحیه ای است جلگه و شوره ...
شور گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) پرنمک کردن . (فرهنگ فارسی معین ): اِملاح ؛ شور گردانیدن طعام را. (منتهی الارب ). || ایجاد آشوب و فتنه ...
شور درافتادن . [ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) هیجان و اضطراب حاصل شدن : دلاور به سرپنجه ٔ گاوزورز هولش به شیران درافتاد شور.سعدی .
برم شور بالا. [ ب َ شو رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 125 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات و صیفی جا...
برم شور پائین . [ ب َ شو رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 152 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات و ...
رحمت آباد شور. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . سکنه ٔ آن 13 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۲ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.