شور
نویسه گردانی:
ŠWR
شور. [ ش َ ] (ع مص ) بیرون آوردن عسل را و چیدن آن از لانه ٔ زنبور عسل . (از لسان العرب ). چیدن عسل را از خانه ٔ زنبور عسل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). انگبین رفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). عسل چیدن . شیار. شیارة. مشار.مشارة. (لسان العرب ). و رجوع به مصادر مزبور شود. || عرضه کردن ستور را در بیع. ریاضت دادن اسبان را هنگام عرضه کردن بر خریدار یا آزمودن تا بنگرد حسن و نجابت و تک آنها را و یا برگردانیدن آنها راو کذلک کنیز و أمه را. (از لسان العرب ) (از ناظم الاطباء). عرضه کردن ستور بر خریدگر. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ریاضت دادن اسبان را یا سوار شدن بر آن در وقت عرض بیع یا آزمودن آن را تا بنگرد سن و نجابت و تک آن را یا بازگردانیدن وی را. (از منتهی الارب ). || فربه شدن و نیکو شدن اسب . (ازلسان العرب ). فربه شدن ماده شتر. (از ناظم الاطباء). نیکو فربه شدن اسب . (تاج المصادر بیهقی ). فربه شدن شتر ماده و همچنین فربه شدن و نیکو شدن اسب . (از منتهی الارب ). || هویدا کردن چیزی را: شار الفرس و شار الشی ٔ. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
شال شور. (نف مرکب ) که شال شوید. کسی که عملش شال شویی باشد : اگر می نبافد چه داند کسی که او شالشور است یا شالباف .حکیم قاسم کرمانی (خارست...
آب شور. [ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی از سه آبراهه ٔ رودطاب در حدود فارس ، و نام دیگر آن آب شولستان است .
پای شور. (اِ مرکب ) شعوری به نقل از جهانگیری آرد: که آن سازیست پست ترین سازها. - انتهی . این کلمه مصحف پای ستور است . رجوع به پای ستور ...
پست شور. [ پ َ ] (نف مرکب ) کبچه ای که بدان پست آشورند: مِجدَح ؛ کبچه ٔ پست شور. مخوض ؛ کبچه یا چیزی که بدان شراب زنند تا آمیزد و مِجدَح پست...
چشم شور. [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه ، آلتی برای شست و شوی چشم . لهجه ٔ عامیانه ٔ چشم شوی . ظرفی از بلور یا غیر آن که دهانه اش بفرا...
دست شور. [ دَ ] (نف مرکب ) دست شوی . (یادداشت مرحوم دهخدا): آفتابه ٔ دست شور؛ آفتابه که با آن دست شویند.
چنگ شور. [ چ َ ] (اِخ ) دهی است ازبخش پشت آب شهرستان زابل . در هیجده هزارگزی شمال باختری بنجار و دوازده هزارگزی راه فرعی ادیمی بزابل وا...
رخت شور. [ رَ ] (نف مرکب ) ۞ لهجه ٔ عامیانه ٔ رخت شو و رختشوی . مرد و یا زنی که جامه می شوید. (ناظم الاطباء). جامه شوی . آنکه به مزد جامه ٔ ک...
رود شور. [ دِ ] (اِخ ) محلی است . در 59هزارگزی تهران میان شهر و پرندک و آنجا ایستگاه راه آهن است .
رود شور. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه از شهرستان بوشهر واقع در 36هزارگزی جنوب شرقی گناوه و در کنار رودخانه ٔ شور. منط...