شور
نویسه گردانی:
ŠWR
شور. [ ش َ ] (ع مص ) مشورة. مشورت و کنکاج و کنکاش . (ناظم الاطباء). رای زدن با... سگالیدن بایکدیگر. رای زدن با هم . رای زدن . (یادداشت مؤلف ). بمعنی شوری و مشورت استعمال کنند اما درست نیست . (ازمحیطالمحیط). مشورة و کنکاش کردن . (غیاث اللغات ).
واژه های همانند
۱۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
دره شور. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 46هزارگزی شمال خاوری بهبهان ، با 150 تن ...
دره شور. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در 7 هزارگزی باختر دهدز و یکهزارگزی جنوب راه مالرو ده کهنه به پل شاهل...
دره شور. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا. واقع در 60هزارگزی جنوب داراب در دشت ایزدخواست ، ب...
دره شور. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 44 هزارگزی جنوب خاور فهلیان و 38...
دره شور. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش نصرت آباد شهرستان زاهدان . واقع در 65هزارگزی جنوب خاوری نصرت آباد و 30هزارگزی باختر راه شوسه...
چشم شور. [ چ َ / چ ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چشم بد که زود اثر کند. (آنندراج ). چشمی که بچیزها چشم زخم زند. (فرهنگ نظام ). چشمی که بشو...
جامه شور. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) رخت شور. لباس شوینده . رجوع به جامه شو شود.
چاه شور. (اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 87هزارگزی خاور درمیان واقع شده . جلگه و گرمسیر است وجمعیتی ن...
چاه شور. (اِخ ) دهی است از دهستان دلکان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر که در 55 هزارگزی جنوب باختری بزمان ، کنار راه مالرو بمپور به کهنوج و...
چاه شور. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حیات داود بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر که در 20 هزارگزی شمال گناوه واقع شده و 15 هزار تن سکنه دارد. ...