اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شور افکندن

نویسه گردانی: ŠWR ʼFKNDN
شور افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شور فکندن . آشوفتن . ولوله انداختن . آشوب و فتنه برپا کردن . || هیجان و نشاط ایجاد کردن :
ملک را گوی در چوگان فکندند
شگرفان شور در میدان فکندند.

نظامی .


ترش بنشین و تندی کن که ما را تلخ ننماید
چه میگویی چنین شیرین که شوری در من افکندی .

سعدی .


|| غوغا برپا کردن . آشفتگی پیدا آوردن . ولوله انداختن :
سیاوش همیدون به نخجیر گور
همی تاخت و افکند بر دشت شور.

فردوسی .


درمیانشان فتنه و شور افکنم
کاهنان خیره شوند اندر فنم .

مولوی .


تا به گفتار درآمد دهن شیرینت
بیم آن است که شوری به جهان درفکنم .

سعدی .


آستین بر روی و نقشی در میان افکنده ای
خویشتن پنهان و شوری در جهان افکنده ای .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.