اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شوکت

نویسه گردانی: ŠWKT
شوکت . [ ش َ ک َ ] (اِخ ) محمدابراهیم . گویند با کبر سن به ارتکاب جمیع مناهی مایل بود چنانکه در مرتبه ٔ دوم که به هند رفت و با پسری اراده ٔ صحبت داشت در دست او کشته شد. (آتشکده ٔ آذر ص 184).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
شوکت . [ ش َ / شُو ک َ ] (ازع ، اِ) شوکة. قوت . (غیاث اللغات ). شدت بأس . شدت هیبت . (یادداشت مؤلف ). هیبت . (غیاث اللغات ). قدرت و قوت . (ناظ...
قوی شوکت . [ ق َ ش َ / شُو ک َ ] (ص مرکب ) با شکوه و جلال بسیار. (فرهنگ فارسی معین ).
شوکت آباد. [ ش َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شوکت بستان. نام خار مقدس در ترکی استانبولی. نک. همان.
شان و شوکت . [ ن ُ ش َ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مرتبه و توانایی و قدرت . شان و شوکت رجوع به شأن و شوکت شود.
شوکت قاجار. [ ش َ ک َ ت ِ ] (اِخ ) امیر محمدقاسم خان فرزند ارشداعتضادالدوله سلیمانخان بن محمدخان قاجار و مادرش ازاشراف زندیه دختر بسطام خان ک...
شوکت شیرازی . [ ش َ ک َ ت ِ ] (اِخ ) شمس الدین حسن . از مردم فارس بوده است که در زمان مؤلف مجمعالفصحاء به تهران آمده بود و از علوم ادبی ...
شوکت بخارایی . [ ش َ ک َ ت ِ ب ُ ] (اِخ ) مؤلف ریاض العارفین نویسد: او از وارستگان زمان خود بوده در بلاد ایران سیاحت می نمود. در اصفهان شیخ ...
قلعه شوکت نظام . [ ق َ ع َ ش َ ک َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیراستاق بخش مرکزی شهرستان شاهرود، واقع در 10000 گزی باختر شاهرود و2000گزی...
میرآباد شوکت نظام . [ دِ ش َ ک َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریگان بخش فهرج شهرستان بم ، واقع در 40هزارگزی جنوب خاوری فهرج با 296 تن س...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.