اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شهاب

نویسه گردانی: ŠHAB
شهاب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه آب است و آن آب سرخی باشد که مرتبه ٔ اول از گل کاجیره گیرند. (برهان ) (انجمن آرا). شاه آب . (غیاث اللغات ). رنگ سرخ را گویند که در مرتبه ٔ اول از گل کاژیره کشند و در اصل شاه آب بود به کثرت استعمال شهاب شده . (فرهنگ جهانگیری ). || در لطایف و مدار نوشته بمعنی بچه سگ است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب احمدبن ماجد، ملاح و ملوان عرب در قرن پانزدهم و مؤلف کتاب اصول و قواعد کشتی رانی در اقیانوس هند و ...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْدی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن مجدی و ابن المجدی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد معروف به صاحب شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد ملقب به نظام گیلانی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد ابدی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن احمدبن ابراهیم باجوری شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ )رجوع به احمدبن محمدبن عبدالرحمن طوخی شافعی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن علی معروف به ابن منلا و نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 320 شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ )رجوع به احمدبن محمدبن علی شافعی حجازی مصری شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن عمادبن علی العراقی شود.
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۲۳ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.