اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شهاب

نویسه گردانی: ŠHAB
شهاب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه آب است و آن آب سرخی باشد که مرتبه ٔ اول از گل کاجیره گیرند. (برهان ) (انجمن آرا). شاه آب . (غیاث اللغات ). رنگ سرخ را گویند که در مرتبه ٔ اول از گل کاژیره کشند و در اصل شاه آب بود به کثرت استعمال شهاب شده . (فرهنگ جهانگیری ). || در لطایف و مدار نوشته بمعنی بچه سگ است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به اسحاق بن خواجه میراحمد شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به اسماعیل (خواجه شهاب الدین ) حصاری شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به اسماعیل شهاب الدین شیخ الاسلام شود.
شهاب الدین .[ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) امام حنفی . او راست : فتاوی شهاب الدین . وفات به سال 536 هَ . ق . (از کشف الظنون ).
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) بایزیدشاه (راجه ٔ کانس ) اولین کس از خاندان راجه ٔ کانس و سی وپنجمین از حکام بنگاله از سال 812 تا 817 هَ...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) بغرانشاه . بیستمین تن از حکام بنگاله از خاندان بلین سلطان دهلی . جلوس سال 718 هَ . ق . (در بنگاله ٔ غربی...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد حقیری و نیز به حقیری احمد مولانا شهاب الدین احمد... شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به سعدبن سعدبن صیفی تمیمی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به سهروردی شهاب الدین شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب سلیمان شاه ایوئی حکمران کردستان بزمان مستعصم عباسی و از امرای او و ممدوح اثیر اومانی . (یادداشت مو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.